عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : ستایش
تنها تکان دست تو بس بود تا من بفهمم برنمی گردی رفتی ولی هرگز نفهمیدی با این دل تنها چه ها کردی دنیای تو خالی ز باورهاست من در خیالم با تو می رقصم آبستنم از عشق پر شورت در باورم مانند یک مردی شهر قشنگ آرزو اینجاست رفتی کجا دنبال رویایت با هر کسی دور از نگاه من، گرم و ولی با قلب من سردی پاتک زدم دیشب به قلب تو شهر شلوغی پر ز غوغا بود در چشم تو معنا نمودم من تک واژه ی ناب جوانمردی من گل نبودم؟خار هم هرگز،سرو صبورم با دلی پر خون با قامتی که تاب می آورد زیر هجوم باد از زردی در آرزوی دیدنت هر شب مجنون صحرای ورقهایم ای نور چشمان همین لیلا ، می شد دوباره کاش برگردی نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |