عاشقانه دوستان عزیز اگر وقت کردید رویه تبلیغات کلیک کنید بزارید کامل باز شه بعد ببندید ممنون از همگیتون نظر یادتون نره |
|||
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : ستایش
تنها بهانه بودنم ماندن تو بود !!
تو بودی که امید می دادی به دل نا امیدم ! تو بودی که می ساختی قصر خوشبختی را در شهر متروک قلبم ! تو بودی که لحظات را برایم شیرین می کردی ! تو بودی تمامی بودنم … حال نیستی !!! و من مثل پرستوی عاشق هجرت میکنم! “از قلب یخ بسته عشق تو” می دانم … من همان تک برگ زرد و خزان زده ام ! که به التماس ماندن بر روی شاخه ی حضورت تحمل کردم بادهای سرد “کینه ها و طنعه ها را” وحال مانند برگهای دیگر که افتادند بر زمین نیستی می افتم بر زیر پای ” عابران جدید زندگیت” غرورم میشکند و دم بر نمی آورم تا زندگیت مانند زندگیم “خزان نشود” دستان پاییزیت را رها می کنم تو آزادی ولی من… همچنان در بند نگاهت می مانم با خاطراتت
نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |